Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

باران تابستان

$
0
0

 

مادر: باز هم که اوقاتت انگار تلخ است ارنستو.

ارنستو: آره.

مادر: لابد علتش را هم مثل همیشه نمی دانی.

سکوت.

ارنستو: آره نمی دانم.

مادر کمی ساکت می ماند تا ارنستو حرف بزند. فرزندش را؛ ارنستو را، خوب می شناسد. ارنستو درگیر خشم درونی است. نگاهش به بیرون است، حضور مادر را فراموش کرده، بعد متوجهش می شود. به هم نگاه می کنند. ارنستو حرفی نمی زند. مادر پاپی اش نمی شود، بعد ارنستو شروع می کند به حرف زدن.

ارنستو: داری سیب زمینی پوست می گیری.

مادر: آره.

سکوت. بعد ارنستو فریاد می زند.

ارنستو: دنیای به این بزرگی، در هر گوشه اش پُر از هر چیز و این همه اتفاقات جورواجور، و آن وقت تو نشسته ای اینجا و از صبح تا شب داری سیب زمینی پوست می گیری ... چرا نمی خواهی کار دیگری بکنی؟

مادر نگاهش می کند.

مادر: برای یک کار جزئی داری گریه می کنی، نکند اول ِ صبحی زده به سرت؟

ارنستو: نه.

مجددا آرامش برقرار می شود.

در سکوت، مادر سیب زمینی پوست می گیرد. ارنستو نگاهش می کند.

مادر: نمی خواهی برام حرف بزنی ارنستو؟

ارنستو: نه ( مکث). چرا ...

مادر: گاهی چیزهایی برای گفتن هست ...

ارنستو: گاهی، بله ...

مادر: پس حسابی درست حدس زدم ... می بینی ...

ارنستو: آره.

سکوت.

مادر: گاهی هم ممکن است این طور نباشد، نه؟

ارنستو: این هم ممکن است، بله.

سکوت.

مادر: به هر حال خودت می دانی ارنستو.

ارنستو: باشد.

سکوت.

مادر: شاید هم چیزهایی که می خواهی برام بگویی نمی دانی مثلا چه جور بگویی ....

ارنستو: همین طور است، نمی دانم چه جوری برات بگویم.

مادر: خُب، چرا؟

ارنستو: نمی دانم. آخر ... شاید غصه ات بگیرد ...

مادر: چطور ممکن است غصه ام بگیرد؟

ارنستو مردد است.

ارنستو: خُب دیگر. تازه، ممکن است از حرفهام سر در نیاوری. با این حساب، چه فایده که برات بگویم.

مادر: اگر هم سر در نیاورم، دلیلی ندارد که غصه دار شوم.

ارنستو در برابر مادرش خاموش می ماند.

مادر: هیچ معلوم هست امروز چی داری می گویی ولادیمیر؟

ارنستو: ببین، نه اینکه از حرفهای من غصه ات بگیرد، از اینکه از حرفهام سر در نمی آوری ممکن است غصه ات بگیرد.

سکوت. مادر به فرزندش نگاه می کند.

مادر: با این حال، برام بگو ولادیمیر ... بگو ببینم چطور می خواهی چیزی را که به زحمت ُ گفتنش نمی ارزد برام بگویی ...

 

***

 

عنوان:باران تابستان

نویسنده:مارگریت دوراس

مترجم:قاسم روبین

ناشر:انتشارات نیلوفر

سال نشر:چاپ اول 1365- چاپ سوم 1387

شمارگان: 1650 نسخه

شماره صفحه: 151 ص.

موضوع:داستان های فرانسه - قرن 20 م.

قیمت: 45000 ریال

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles