احتمالا یا شاید ناگزیر، در زندگی لحظه ای می رسد که دیگر هیچ چیز خوب نیست، دیگر هیچ چیز مطلوب نیست. این بدحالی گاهی دلیل خارجی دارد، مانند طلاق، ورشکستگی، بیماری شدید یا بدبیاری های گوناگون. گاهی هم منشا آن درونی است و از خویشتن برمی خیزد. به طور کلی می توان گفت در مورد دوم بدتر است، چرا که بهانه ای برای توجیه وضع وجود ندارد. همه چیز در خارج خوب است. موفقیت حاصل است، اما در دورن احساس شکست باقی مانده. انگار سررشته زندگی از اختیار خارج شده است.
در هر حال مهم نیست این بدحالی چطور به وجود آمده. ناگهان به نظر می رسد سررشته ی زندگی از اختیار ما خارج شده است. احساسی توصیف ناپذیر از درون ما برخاسته. این احساس می تواند به شکل یک غم بزرگ، خستگی شدید، تحریک پذیری فزاینده یا بی میلی به زندگی تجلی کند. به قول لئونارد کوهن شاعر، احساس می کنیم با " شکستی لایزال" روبه روییم. احساسی که نمی توانیم درون خود نابود کنیم. احساسی که ما را می درد، خراب می کند، زندگی مان را قطعه قطعه می کند. احساسی که اثری از خود نمی گذارد، داستانی برای گفتن ندارد و به ویژه داستان آن را برای خودمان هم نمی توانیم بازگوییم.
در این هنگام، وسوسه ی بزرگ ایفای نقش قربانی و متهم کردن دیگران، والدین، فرزندان و حتی حاکمیت پیش می آید.
( صفحه 15)
...
زندگی در شکوه، یعنی زندگی در لحظه ی حال، با قلبی باز به روی زیبایی افراد و جهان، به کمک قدرت ذهنی و تخیل به منظور معنی دادن به آن. زندگی در شکوه یعنی هماهنگ شدن با نیروهای بنیادین و چشیدن آن ها در خود و ابراز هر چه بیشتر آن ها. زندگی در شکوه یعنی با عشق به ارتعاش درآمدن، بدون دلیل و قلبی لبریز از شادی به منظور وصل.
یک دانشجو، یک نویسنده، یک خانم خانه دار، یک راننده ی تاکسی، یا یک حسابدار هم می تواند لحظات متعالی و لحظات شکوه داشته باشد. این ها رابطه ای با موفقیت های خارجی ندارد که او را اسیر نگاه دیگران می کند، بلکه بیشتر به موفقیت درونی بستگی دارد، یعنی آنچه عمیقا احساس شود، مثل یک لحظه خوشی، یک حالت کمال، یک شکوه فراموش شده.
ما شکوهی فراموش شده، نادیده گرفته و رها شده ایم. ما نوری مستقر در پس پرده ایم. خلاقیتی محرومیت دیده ایم. نیروهای شادمانه ای هستیم در انتظار رهایی. این دیگران نیستند که شکوه ما را فراموش کرده اند، خودمان آن را فراموش کرده ایم. اگر بخواهیم به هر قیمتی که شده این شکوه را بزرگ کنیم و آن را به دیگران بشناسانیم، کار حقیری کرده ایم، به تحقیر خود پرداخته ایم. چرا باید مضطرب باشیم؟ اگر گفته های مریکاره ی خردمند را به زبان دیگری بیان کنیم، می توانیم بگوییم نیروهای حیات همانند رودخانه ای هستند قدرتمند، که قابل پنهان کردن نیست و بالاخره روزی سدی را که شما به روی آن بسته اید، خواهند شکست.
( صفحه 90)
***
عنوان:قربانی دیگرانیم و جلاد خویشتن( کالبدشکافی روانشناختی اسطوره ی ایزیس و اوزیریس)
نویسنده:گی کورنو
مترجم:زهرا وثوق
ناشر:انتشارات مکتوب
سال نشر:چاپ اول 1394
شمارگان: 500 نسخه
شماره صفحه: 328 ص.
موضوع:خودسازی/ خویشتن داری/ ایسیس ( الهه مصری) / اوزیریس ( الهه مصری)
قیمت: 160000 ریال