شهلا گفت: زنت، بچه هایت را دوست داری؟
مهران گفت: تو چه طور؟
شهلا گفت: آره. عادت کرده ام. حسابی خانه دار شده ام. جارو، پارو، عصرها دیکته به این یکی؛ حاضر کردن علوم با آن یکی؛ شام برای محسن که شبها تا میآید جلو تلویزیون وا میرود و بعد از شام صدای خروپفش همه جا را میگیرد. غرغرو شدهام. نق میزنم. بعضی شبها با ماشین میگردیم. توی ماشین پیتزایی، همبرگری سق میزنیم. بلوارها را بالا میرویم و پایین میآییم. دور میزنیم تا یکی از بچهها بگوید بابا برگردیم، تلویزیون فیلم داره. برمیگردیم. چای دم میکنم. میخوریم. بچهها میخوابند و من لیوانها را میشویم. کتری را آب میکنم، میگذارم روی اجاق تا فردا صبح که محسن از خواب بیدار شد، شعله را روشن کند و بعد چراغ را خاموش میکنم و میخوابیم.
شهلا گفت: تو چه کار میکنی؟
مهران گفت: منم ... چه فایده. مثل محسن یا مثل خودم. بگذریم از دیدنت خیلی ... خیلی خوشحال شدم.
شهلا گفت: خاکسترها را هم زدیم.
×××
عنوان: تمام زمستان مرا گرم کن
نویسنده: علی خدایی
ناشر: نشر مرکز
سال نشر: چاپ اول 1379- چاپ نهم 1393
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 138 ص.
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
قیمت: 85000 ریال
عنوان داستانها:تمام زمستان مرا گرم کن/ فانفار/ عصرهای یکشنبه/ مکالمه/ شماره 69909/ سالاد لوبیاسبز با سیر تازه / تختهای روی آب/ حولههای نیمهشب/ مرغابیها/ خاکسپاری