عشق میتواند گویاترین واژه ی متداول باشد که نشان دهد اِمی برای من چه بود، اما آدم را به کجا می برد؟ بر فرض جای عشق بگویی " در ". چه نوع دری؟ دری که دستگیره دارد، قدیمی یا جدید است، سالم یا زهوار در رفته است و آیا آدم را به جایی هدایت می کند؟ نیم قرن خیال پردازی، حدس و گمان، شیفتگی و گفتگوهای خیالی با او، سرمایه گذاری من است. پس از چهل سال خیال پردازی مستمر احساس می کنم در هر روز و هر لحظه ی مشخص می توانم او را مجسم کنم. مثلا وقتی در کیف اش را باز می کند تا کلید خانه اش را پیدا کند بوی آدامس نعنایی از آن بیرون می زند ...
اما یک بار حدود یک دهه پیش به اِمی برخوردم و او را نشناختم؛ زنی را که کمابیش هر روز به او فکر می کردم. من در حاشیه ی لوپ در ایستگاه راه آهن زیر خیابان واباش به او برخوردم. در آن حال که می گذشتم مرا متوقف کرد. به طرفم آمد و گفت: " منو نمی شناسی؟ "
هر چند در گند زدن های معمول می توانم خود را از تک و تا نیندازم، اما احساس کردم بدجوری خیطی بالا آورده ام.
او گفت: " من کی ام؟ "
سرم را تکان دادم. باید می دانستم کیست ولی نمی دانستم. نمی توانستم این زن خشمگین را به جا آورم.
با لحنی بر آشفته گفت: " اِمی."
آن وقت او را دیدم، این طور بود. او در جهان واقعی بود، اما من نبودم.
او را نشناختم، چون چهره اش مثل خدمتکاری تمام وقت کدر بود؛ مثل مادری زحمتکش. قیافه اش جاافتاده تر می نمود یا شکسته تر. می خواهم به طریقی مودبانه این را بگویم. هیچ کس از تغییر ظاهر من حرفی نمی زد. چشمان پف آلود و لب های چینی آم هنوز همان طورند. از اول هم نمی شد از قیافه ام به چیزی پی برد.
اما او می دانست که چه تاثیری در زندگی من گذاشته و می دانست که مدام در ذهن ام با او هستم. او را درست مثل پانزده سالگی در ذهن ام حفظ کرده بودم. در نتیجه وقتی او را با این که رو در رو بودیم نشناختم، یعنی خیلی شکسته شده بود. من هم یکه خوردم.
...
عنوان کتاب: و این حقیقت
نویسنده: سال بِلو
مترجم: منصوره وحدتی احمد زاده
ناشر: انتشارات افراز
سال نشر: چاپ دوم 1392
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 112 ص.
موضوع: داستان های آمریکایی - قرن 20 م.
قیمت: 55000 ریال