Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

من ژانت نیستم

$
0
0

دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقاییزنده بود صداش می‌کرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده‌بود و ریخته‌بود توی صورتش، روسری ساتن شیری رنگ را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسُرد. ژانت هم‌خانه‌ی آقایی بود. نمره‌ی بیست‌‌ و پنج، طبقه‌ی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. دختر از میدان ولی‌عصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدم‌هاش همانی بود که آقایی می‌گفت. قدم‌هایی که با پای راست بر ‌می‌داشت مصمم و قدم‌های با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن... نرسیده به طالقانی دوبار صدام در سرم پیچید که بگویم ژانت وایسا اما فقط یک‌بار گفتم ژانت و وقتی دختر بر‌نگشت مطمئن شدم ژانت نیست. جلوی تئاتر شهر این‌پا و آن‌پا کردم که کجا می‌رود ولی او هم ایستاد این‌پا و آن‌پا کرد...

رفتم جلو و گفتم: " سلام ژانت."

دختر زیر لب گفت: " سلام."

پرسیدم: " شما ژانتید."  دختر گفت: " نه." گفتم: " پس چرا وقتی گفتم سلام ژانت، جواب دادید؟" دختر گفت چه‌کار باید می‌کرده من از سر خیابان مدام به او می‌گویم ژانت، لابد یک ژانتی مثل او جایی هست که من ول‌کن نیستم.

عنوان کتاب: من ژانت نیستم

نویسنده: محمد طلوعی

ناشر: افق

چاپ اول: 1390

شمارگان: 2000 نسخه

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 32000 ریال

شماره صفحه: 91 ص.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles