" خب پس چه باید بکنم؟"
مدت درازی چیزی نگفت. انگار داشت بهکل به چیز دیگری فکر میکرد. بعد به سکوت خاتمه داد: " گوش کن. به نظرم باید با هم دوست شویم. البته اگر از نظر تو مانعی نداشته باشد."
گفتم: " البته که مانعی ندارد."
" منظورم دوستی خیلی صمیمی است."
سرجنباندم.
به این ترتیب، با هم دوست صمیمی شدیم. هنوز سی دقیقه نگذشته از اولین دیدارمان.
گفتم: " مانند دوست صمیمی یکی - دو تا سوال ازت داشتم."
" معطل نشو."
" اول، چرا گوشهات را نشان نمیدهی؟ دوم، آیا گوشهات غیر از من روی یکی دیگر هم این تاثیر قوی را گذاشته؟"
آهسته گفت: " چندتایی. بله."
" چندتایی؟"
" حتم. اما به عبارتی دیگر، من به خویشتنی خو گرفتهام که گوشهایش را به نمایش نمیگذارد."
" درست."
" میشود از آن خویشتنی بگویی که گوشهایش را مینمایاند؟"
" از مدتی پیش، شک دارم بتوانم خوب توضیح بدهم. حقیقت این است که گوشهایم را از دوازدهسالگی یک بار هم نشان ندادهام."
" اما وقتی آن کار مانکنی را میکردی، گوشهایت را نشان دادی، نه؟"
گفت: " بله، اما نه گوشهای واقعی خودم را."
" گوشهای واقعی تو نبود؟"
" گوشهای مسدود بود."
" از گوشهای مسدود خودت بیشتر برایم بگو."
" گوشهای مسدود گوشهای مرده است. من گوشهایم را کشتم. یعنی آگاهانه همهی مجراها را بستم ... منظورم را میفهمی؟"
نه، هیچی نفهمیدم.
گفت: " پس، از من بپرس."
" منظورت از کشتن گوش این است که کر میشوی؟"
" نه، کاملا خوب میشنوم. ولی با این حال گوشم مرده است. شاید تو هم بتوانی این کار را بکنی."
کمر راست کرد، شانهها را چهار- پنج سانت بالا داد، آرواره را کاملا جلو داد، این حالت را ده ثانیه حفظ کرد و بعد یکهو شانهها را پایین انداخت.
" بفرما. گوشهام مرده. حالا تو امتحان کن."
حرکاتی را که انجام داده بود، سه بار تکرار کردم. آهسته، با دقت، اما کمترین احساسی به من دست نداد که گوشهایم مرده باشند.
دلسرد گفتم: " عقیده دارم که گوشهام درست نمیمیرند."
" عیب ندارد. اگر گوشهات لازم ندارند بمیرند، اشکالی ندارد که نمیرند."
" میشود سوال دیگری بکنم؟"
" معطل نشو."
" اگر هرچی را که گفتی با هم جمع کنم، به این نتیجه میرسم: تا دوازده سالگی گوشهات را نشان میدادی. بعد روزی قایمشان کردی. و از آن به بعد، حتی یکبار هم گوشهات را نشان ندادی. اما در وقتهایی که باید گوشهات را نشان بدهی، مجرای بین گوشها و آگاهی خودت را میبندی. درست است؟"
" درست است."
( صفحه 51 - 53)
عنوان: تعقیب گوسفند وحشی
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: مهدی غبرایی
ناشر: نیکو نشر
سال نشر: چاپ اول 1392
شمارگان: 2000 جلد
شماره ص