Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

خاطره ی دلبرکان غمگین من

$
0
0

از ماه‌ها قبل تصمیمم این بود که یادداشت سالروز تولدم فقط گلایه از گذر ایام نباشد، بلکه درست برعکس؛ خیال داشتم در تمجید سالخوردگی قلم‌فرسایی کنم. برای شروع، از خودم پرسیدم اولین‌بار کی متوجه شدم عمری از من گذشته اسا و گمان بردم کمی پیش از آن روز بود. در چهل و دو سالگی به علت درد پشت که مانع تنفسم می‌شد به پزشک مراجعه کردم. به نظرش چیز مهمی نیامد: بهم گفت در سن شما این‌جور دردها عادی است.

به‌اش گفتم - در این صورت، چیزی که عادی نیست سن من است.

دکتر لبخند تاسفباری نثارم کرد. به‌ام گفت، می‌بینم یک پا فیلسوف هستید.

اولین تغییرها به قدری آهسته رخ می‌دهند که تقریبا به چشم نمی‌آیند، و آدم کماکان خودش را از درون همان‌طور که همیشه بوده می‌بیند، ولی سایرین از بیرون متوجه دگرگونی‌ها می‌شوند.

هرگز سن را مانند آبگیر شیروانی مجسم نکرده‌بودم، که به آدم نشان می‌دهد چقدر از عمرش باقی مانده‌است.

عنوان: خاطره ی دلبرکان غمگین من

نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

مترجم: کاوه میرعباسی

ناشر: نیلوفر

سال نشر: چاپ اول 1386

شمارگان: 5500 نسخه

شماره صفحه: 124 ص.

موضوع: داستانهای کلمبیایی- قرن 20 م.

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>