...
من نه طنابم که پاره شوم
نه شاخهی انجیرم که بشکنم
خاکم
که هر چه از آسمان ببارد
باید تاب آرم
شمشیرم
که اگر بجنبم
غلافم را میدرم.
انار شکستهیی در چالهی آبی میافتد
پروانههای ترس خورده
از سایهسار خنک میگریزند،
قطرهی آبی میچکد
قلب چلچلهای آب میشود،
چاره چیست
زندگی
همین
ندانستن و ترسیدن و پرواز کردن است،
ببین
چه روشنایی ِ شیرینی بر پیشانی سیبها میدرخشد!
......
نمیدانم سپیدهدمان است که به تاریکی باز میرود
یا شامگاه است
که از برابر ماه میگریزد.
ستاره های فراوانی بالای سرم میلرزند و انگشتان انار کوهی پیدا نیستند
آواز پرندهیی شنیده نمیشود
شبپرهها انگار گنجشکان را خوردهاند.
چهقدر تاریکی بد است
تاریکی
از لابهلای تنهایی
در سینهی آدم نشت میکند
و دل آدمی فرو میریزد
اما
تو که در سینهی من نیستی
در خون منی _
خورشیدی که قلب زمین شکسته را روشن میکنی.
چهقدر تنهایی سخت است. آه
چهقدر بیتو به سر بردن دشوار است.
آدم چیست
آه و دم
آه از دمی که این همه ساعت طول میکشد.
آدم چیست
رودخانهیی که نمیداند کجا خواهد ریخت.
...
( از شعر خاکستر و بانو)
عنوان: توفانی پنهان شده در نسیم ( گزینهی هشت دفتر شعر شمس لنگرودی به انتخاب بهاالدین مرشدی)
شاعر: محمد شمس لنگرودی
ناشر: چشمه
سال نشر: چاپ سوم، 1389
صفحه: 155 ص.
شمارگان: 1500 نسخه
قیمت: 35000 ریال
موضوع: شعر فارسی-- قرن 14