" ... دلش سیگار میخواست ... اما من براش کتاب بردم!"
" چه کار خوبی ... چه کتابی؟"
" مرد بدون وطن ِ کورت وونهگات ..."
" چه خوب!"
" فکر کنم تا الان خوندتش ... باید دنبال کتاب دیگهای باشم!"
" چجور کتابی دوست داره؟"
" نمیدونم ... لیلی ... نمیدونم ... این ندونستنا و حرفنزدنای گذشته و الانه که ملاقاتای عصرونهی بیمارستانو سنگین میکنه ... لادن اما ... لادنم گریه کرد، زیاد ... هم کنارش میخنده و لبخند بر لبش میاره ... من اما ... بهتزده نگاهش می کنم ... بیکلام ... پر سوال ... "
" میدونم لیلی ... حتما خیلی سخت گذشته به تو ... "
" دو سه هفتهی سختی بود ... دو سه روز آخرش سختتر!"
" فردا تموم میشه لیلی ... امتحانات بالاخره تموم شد ... خوشحال باش!"
" خوشحال؟!"
" خودت بگو چه چیز خوشحالت میکنه؟"
" محال باشه یا واقعی؟"
" محال!"
...
عنوان: آغاز فصل سرد
نویسنده: ضحی کاظمی
ناشر: افراز
صفحه: 168 ص.
سال نشر: چاپ اول، 1391
شمارگان: 1100 نسخه
قیمت: 50000 ریال
موضوع: داستانهای فارسی -- قرن 14
× با تشکر از النای عزیزم