عجب وقتی انسان خواهرش را از دست می دهد، از چه واژه ای استفاده می کنند؟
چنین واژه ای وجود ندارد، از واژه ای استفاده نمی کنند.
گاهی وقت ها فرهنگ واژگان حیا پیشه می کند.
انگار خودش هم از درد به هراس افتاده.
( صفحه 13)
بعضی دردها هرگز از میان نمی روند.
( صفحه 16)
باید از مردی که بیش از اندازه کار می کند، دوری کرد.
(صفحه 16)
زن بیشتر وقت ها برای شارلوت تعریف می کند: در آسمان همه چیز زیباتر است.
و ادامه می دهد: زمانی که به آنجا بروم، برایت نامه ای می نویسم و همه چیز را تعریف می کنم.
آن بالا به یک وسوسه تبدیل می شود.
تو نمی خواهی مامان به یک فرشته تبدیل شود؟
شگفت آور خواهد بود، این طور نیست؟
( صفحه 19)
اکنون در سال 1930 هستیم.
شارلوت دختری نوجوان است.
مردم دوست دارند بگویند او در دنیای خود سیر می کند.
در دنیای خود سیر کردن، این به چه معناست؟
رویاپردازی و بی تردید، شاعرانگی.
نیز اما آمیزه ای غریب از نفرت و خوشبختی تام و تمام.
شارلوت می تواند در عین رنج بردن، لبخند بزند.
(صفحه 34)
در مسیر زندگی یک هنرمند، نقطه مشخصی وجود دارد.
لحظه ای که صدای خودش رفته رفته به گوش می رسد.
تراکم در وجودش پخش می شود، همانند خون در آب.
( صفحه 59)
در زبان آلمانی، به طبیعت مرده می گویند زندگی خاموش. زندگی صامت.
زندگی صامت، این عبارت بسیار برازنده شارلوت است.
شارلوت نمی تواند آنچه را احساس می کند، به زبان بیاورد.
با این همه، طراحی حال او را بهتر می کند.
شارلوت که آن همه خود را سرگشته حس می کرد، حالا راه خود را پیدا کرده.
( صفحه 64)
باید در ژرف ترین ژرفنای خویش به دنبال آوا گشت.
چطور ممکن است کودکان بتوانند این همه مدت جیغ بکشند؟
آن هم بی آنکه به تارهای صوتی شان آسیب برسد؟
باید به سرچشمه این نیرو بازگشت.
غوطه ای جنون آمیز در آنچه در وجود ما پنهان است.
( صفحه 77)
در این هنگام در دل تاریکی ها یک ملودی کند می شنود.
این ملودی ابتدا روشن نیست.
این نوزایش صدای اوست.
مرد به آرامی ِ تمام شروع به خواندن می کند.
موسیقی و زندگی بیش از هر زمان دیگری به هم پیوسته اند.
بدین ترتیب است که آلفرد خود را در دل آواز می اندازد: برای زنده ماندن.
همان طور که انسان برای مردن، خود را در آب می اندازد.
( صفحه 83)
به نظرم می رسد که یک اثر باید از ئدید آورنده اس پرده بردارد.
البته، من با تخیل مخالفتی ندارم.
اما همه این ها برای سرگرمی است.
و مردم هم به سرگرم شدن نیاز دارند.
این شیوه آن ها برای ندیدن حقیقت است.
(صفحه 91)
کلمات همواره به یک مقصد نیازی ندارند.
می توان آن ها را رها کرد تا در مرزهای حواس متوقف شوند.
و بی چهره در فضای تشویش، سرگردان بمانند.
اصلاً امتیاز هنرمندان همین است: زندگی در میان ابهام.
(صفحه 99)
شارلوت دیگر به درستی معنای حرف های او را نمی فهمد.
اما اهمیتی ندارد.
تنها می داند حالش اینجا، در کنار او خوب است.
مگر انسان چند بار چنین احساسی را تجربه می کند؟
یک بار، دوبار، هرگز.
( صفحه 121)
نام جدیدی بر او گذاشته اند: ساکت.
( صفحه 150)
زن از شارلوت می خواهد شاد باشد.
به این می ماند از خاکستری بخواهند به سیاهی نور ببخشد.
( صفحه 154)
انسان سرانجام به نفرت از کسانی می رسد که همه چیز به او می بخشند.
( صفحه 157)
در آخر می گوید: تو نباید زندگی برای خودت را هم فراموش کنی.
شارلوت در ذهن خود تکرار می کند: زندگی برای خودم.
( صفحه 158)
خواب تنها جایی است که در آن، او گویی از شر خویش مصون است.
( صفحه 163)
مرگ همه جا هست!
همه جا!
باید مرد پیش از آنکه، مرگ به سراغمان بیاید!
(صفحه 162)
این ترس بی اندازه از وانهادگی.
اطمینان از اینکه مطرود همگان است.
چکار باید بکند؟
گریه کند یا بمیرد، هیچ کار؟
(صفحه 173)
مکان را به دنبال کوچک ترین رنگی ورانداز می کند.
ارتباطش با دنیا به یک رابطه ناب زیبایی شناختی تبدیل می شود.
دختری بی وقفه در ذهنش نقاشی می کند.
بی آنکه بخواهد، اثر هنری اش در وجودش نفس می کشد.
(صفحه 183)
نازی ها به زودی کنترل سرزمینی را به دست می گیرند که دختر به آنجا فرار کرده.
سرزمین پناه دهنده ای که دختر در آنجا حبس شده.
بنابراین هرگز پایانی برای سرگردانی اش در کار نخواهد بود.
(صفحه 185)
مقیاس حقیقی زندگی، خاطره است.
(صفحه 187)
برای آنکه خواب به چشمانش راه پیدا کند، خاطراتش را از نظر می گذراند.
اینجا تنها جایی است که مهربانی حضور دارد.
(صفحه 188)
مکاشفه، ادراک چیزی است که انسان آن را می داند.
(صفحه 194)
عنوان:شارلوت
نویسنده:داوید فوئنکینوس
مترجم:سعیده بوغیری
ناشر:نشر البرز
سال نشر:چاپ اول- 1394
شمارگان: 700 نسخه.
شماره صفحه: 256 ص.
موضوع:نقاشان آلمانی-- داستان
قیمت: 150000 ریال
توضیح:این رمان از اتوبیوگرافی شارلوت سالومون نقاش آلمانی که در 26 سالگی در اردوگاه های نازی کشته شد الهام گرفاه شده است.