- مامان، پس کی به من دیکته می گویی؟
- مامان، روپوش مدرسه ام را اتو زدی؟
- مامان، کی شام می خوریم؟ از گرسنگی مردم.
- مامان، در می زنند.
- مامان، بابا خرید کرده و می گوید که بیا کمکش کن خریدها رو بیاره بالا.
- مامان، بابا می گوید آب حمام سرده، میشه آبگرمکن را چک کنی؟
- مامان، مگر نمی دانی من کوکو سبزی دوست ندارم. می شود سوسیس برایم سرخ کنی؟ مرسی.
مامان، امشب یک قصه جدید برایم بگو لطفا.
مامان، راستی یادم رفت بگویم: فردا جلسه ی اولیاء و مربیان است.
...
- خانوم، بی زحمت یک اتو هم به این پیراهن ما بکش!
- خانوم، لابه لای خریدها یک مجله ی ماشین بود، ندیدی؟
- خانوم، فردا یادت باشد یک سر به بانک بزنی برای قسطمان.
- خانوم، قبض ها را گذاشتم روی میز آشپزخانه، وقت نشد بروم بانک، دست خودت را می بوسد.
- خانوم، پروانه صدایت می زند فکر کنم خواب بد دیده است.
خانوم، اون ظرف ها را بگذار برای صبح که کسی خواب نیست. حالا نصف شبی باید حتما بشور و بساب راه بیندازی؟
- خانوم، راستی فردا من ماشین را لازم دارم.
- خانوم، صدای تلویزیون را کم کن. مثلا می خواهم بخوابم.
...
- استاد عالی بود!
- استاد تبریک می گویم خیلی استفاده کردیم از سخنرانی تان!
- خانوم دکتر جامعه به زنانی مثل شما افتخار می کند. انشاالله شاهد موفقیت های بیشتری از شما باشیم.
- استاد مستندات و مدارک این سخنرانی در کتاب در دست چاپتان هست؟
- خانوم دکتر من خبرنگار روزنامه جامعه شناسی هستم. می خواستم بدانم که امکان دارد چکیده سخنرانی حضرتعالی را در شماره ی بعدی منتشر کنیم؟
- همکار گرامی تبریک می گویم!
( از داستان زن روز)
***
عنوان:شب بخیر فلانی ( مجموعه داستان)
نویسنده:مهسا برهمت
ناشر:گل نشر
سال انتشار:چاپ اول 1393
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 88 ص.
موضوع:داستان های فارسی - قرن 14
قیمت: 80000 ریال