در این چند هفته آخر، مهمترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد، یعنی تمرین حرکات صورت را، انجام نداده بودم. دلقکی که اساساً با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند، میبایستی سعی کند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبروی آینه میایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج میکردم، خودم را از نزدیک نظاره می کردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیکتر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیم ساعت در روز به خودم مینگریستم و این کار را آنقدر ادامه میدادم که حضور خودم را نیز از یاد می بردم: از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگیام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میکردم، آینه را بر می گرداندم و اگر بعداً در طول روز به شکلی تصادفی خود را در آینه میدیدم وحشت میکردم: آن کسی را که در آینه میدیدم، مرد غریبه در حمام یا دستشویی منزل من بود، کسی که نمی دانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز، و صورتی بسان ارواح - و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ِ ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم: در چشمان او کوچک و تا اندازهای غیرقابل تشخیص میشدم، اما در عین حال خودم را میشناختم.
( صفحه 200)
×××
عنوان: عقاید یک دلقک
نویسنده: هاینریش بُل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
ناشر: نشر چشمه
سال نشر: چاپ اول 1379 - چاپ بیست و دوم 1393
شماره صفحه: 353 ص.
موضوع: داستانهای آلمانی -- قرن 20 م.
قیمت : 175000 ریال