Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

گورکن

$
0
0

 

- عقب نیفتی ملا ... راهمان دور است ... دور! ... سه روز! ...

... راه دور بود ... دور! ... سه روز راهپیمایی! ... به سوی مشهد ... شیخ هاشم، باید خودش را به جاده‌ی سبزوار می‌رساند؛ و بعد عبور می‌کرد، از کنار اتوبانی که شهر را دور زده بود. آن‌گاه نفس‌های شتابانش را می‌انداخت، توی جاده‌ی مشهد! ... اوه! ... رقیبانش بسیار از او، پیش‌افتاده بودند. گویی آن‌ها راه نمی‌رفتند. می‌دویدند. نمی‌ایستادند و می‌دویدند. چون تیری، رهایی را می‌گریختند. به‌عوض شیخ‌هاشم، می‌ایستاد. دست‌های یخ‌زده‌اش را هو می‌کرد و عمامه‌اش را بر سر محکم‌تر می‌نمود؛ و به راه می‌افتاد ... بدو! ... بدو، شیخ! ... چشمت پنجره خواهد شد، برای جمال یار؛ وقتی تمام ترانه‌ها را برایش دویده‌ای ...

- از نفس ... افتادم ... بانو! ...

... نفس‌های شیخ هاشم، به یغمای ماندگی می‌رفت ... چه رمضان کش‌آمده‌ای! ... چه شب کش آمده‌تری! ... هزار لایه تاریکی، چنگ انداخته بر دیواره‌ی نگاه! ... توی خانه جا نمی‌شد. خانه، با آن وسعت ده‌ساله‌اش، حفیرترین دیوارهای ممکن را، به رخ چشم‌های شیخ هاشم می‌کشید. بهتر بود، خانه را ترک می‌کرد و سر به بیابان می‌گذاشت. چون خار ریشه گم کرده‌ای که بازیچه‌ی بادهای آمده و نیامده بود ... جایی که هیچ‌کس نباشد؛ و او بتواند، با فریادهای خواستنی خود را خالی کند ... آآآآآ هاااااااای‌ی‌ی‌ی‌ی‌ی!!!! ... گوش‌هایی که شنیدن را نمی‌شنید ... آآآآآآآ هااااااای‌ی‌ی‌ىى!!!! که را می‌توانست صدا بزند ... هیچ‌کس! .... هیچ‌راهی برای رهایی نبود. دیوارهای خانه می‌آمدند و می‌رفتند. می‌رفتند و می‌آمدند ....

( صفحه 90)

 

عنوان: گورکن

نویسنده: مرتضی فخری

ناشر: افراز

سال نشر: چاپ اول 1390

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 318 ص.

موضوع: داستانهای فارسی- قرن 14

قیمت: 99000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>