عنوان کتاب: هنر کاغذ و تا - اوریگامی
نویسنده: نیک رابینسون
مترجم: مهرک ایرانلو
ناشر: آوند دانش
صفحه: 264 ص.
شمارگان: 2000 نسخه
سال نشر: چاپ دوم، 1391
قیمت: 115000 ریال
موضوع: اوریگامی
عنوان کتاب: هنر کاغذ و تا - اوریگامی
نویسنده: نیک رابینسون
مترجم: مهرک ایرانلو
ناشر: آوند دانش
صفحه: 264 ص.
شمارگان: 2000 نسخه
سال نشر: چاپ دوم، 1391
قیمت: 115000 ریال
موضوع: اوریگامی
نانسی مقالهای با عنوان " مثبت بودن مسری" خواند. مقاله میگفت که آنفولانزا تنها بیماریای نیست که شما در محل کارتان میگیرید. ممکن است که به خلق و خوی بد و رفتار منفی شخص دیگری مبتلا شوید. آخرین تحقیقات نشان میدهد احساسات مسری است و همه میدانیم این موضوع حقیقت دارد. در تحقیقات به آنها احساسات مسری گفته میشود. این احساسات مسری در محیطهای کاری، تولیدات، کار گروهی، خدمات و افراد به شکل عمیق بر عملکردها تاثیر میگذارد. کارمند منفی میتواند کل تیم را آلوده کند و محیط کاری مسمومی بیافریند. کارمند بدخلق میتواند مشتریان بیشماری را دلسرد و خسته کند، حالتهای منفی به سادگی میتوانند روحیه و عملکرد یک تیم و استعدادهای عالی بالقوه را خراب کنند. خبر خوب این است که احساسات مثبت هم همانقدر مسری است. یک مدیر مثبت میتواند گروهی از افراد با انگیزه برای انجام کارهای خارقالعاده گرد هم بیاورد. کارمند مثبت که پشت میز پذیرش نشسته است، میتواند در هر شخصی که وارد محل کار شما میشود، تاثیر مثبت بگذارد. گرایشها و احساسات مثبت همه جانبه در محل کار میتواند روحیه و عملکرد سازمان را تقویت کند. شما هر روز یک انتخاب دارید که به طور مثبت یا بهطور منفی در دیگران تاثیر بگذارید. شما میتوانید یک میکروب باشید و به سیستم ایمنی سازمانتان حمله کنید یا میتوانید همانند ویتامین سی شوید و سیستم ایمنی سازمانتان را به عنوان ویتامین تقویت کنید.
نانسی در حالی که دندانهایش را مسواک میکرد، جلوی آینه ایستاد. از انعکاسش در آینه پرسید: تو کدامی؟ میکروب یا ویتامین سی؟
عنوان: سوپ (راهکارهایی برای بالا بردن کار گروهی)
نویسنده: جان گوردون
مترجم: فیروزه مهرزاد
ناشر: لیوسا
سال نشر: چاپ اول، 1392
صفحه: 152 ص.
موضوع: کارمندان- روحیه- انگیزش در کار
شمارگان: 1500 نسخه
قیمت: 60000 ریال
" چشمهایت در واقع خیلی با باز شدن فاصله دارند. اونو، اگر واقعا اعتقاد داری یک خیریهی کوچک و از سر خوشقلبی میتواند به فقرای کشورمان کمک کند. واقعیت این است که ژاپن به سوی بحران پیش میرود. ما در دست تجار آزمند و سیاستمداران ضعیف گرفتار شدهایم. با چنین انسانهایی فقر هر روز بیشتر میشود. مگر این که ما، نسل ِ برخاسته، وارد عمل شویم. اما من یک آشوبگر سیاسی نیستم، اونو. چیزی که برایم اهمیت دارد، هنر است. و هنرمندانی مثل تو. هنرمندان جوان مستعدی که هنوز جهان کوچکی که همهی شما در آن ساکناید، آنها را کوتهفکر نکرده. اوکادا- شینگن وجود دارد تا به امثال تو کمک کند چشمانتان را باز کنید و کارهایی با ارزش واقعی برای این زمانهی دشوار خلق کنید."
" مرا ببخش ماتسودا، اما به نظرم میرسد که در حقیقت تو آن کسی هستی که سادهلوح است. آن چه برای هنرمند مهم است، این است که هر جا که زیبایی را یافت، آن را برباید.... "
عنوان: هنرمندی از جهان شناور
نویسنده: کازوئو ایشیگورو
مترجم: یاسین محمدی
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول، اردیبهشت 1391- چاپ دوم، مهر 1391
صفحه: 272 ص.
شمارگان: 1100 نسخه
قیمت: 108000 ریال
موضوع: داستانهای انگلیسی-- قرن 20 م.
عنوان: هنر زیستن
نویسنده: آرماند پیرال
مترجم: الهام دارچینیان
ناشر: نشر علم
سال نشر: چاپ اول، 1384
صفحه: 186
شمارگان: 1650 نسخه
قیمت: 13500 ریال
موضوع: نکتهگوییها و گزینه گوییها
بیقرارم و هیچ کوچهای نیست
ساده باشم و
توی رگهایم هی دنبالت بگردم تا گم شوم
گور شوم و تو هرگز به قرار من نرسی
جنون سن گریبانم را بگیرد و
فقط پیراهن تو پابندم کند به خانهای که
ناگزیر مثل تو چهارخانه است
و پله های فرار
خانهی کبوتری باشد که
نه خودش بپرد و نگذارد که
بگریزم
×××
بوتهها مال مناند
وقتی که جاده باریک شد
دلات را پر بده
راه را گم نکند
مهتاب
××××
سر در گریبانام بگذار
پیچکها
نیلوفر ببافند بر تنهایمان
××××
من شکستنیام
نگو اما
اگر
شاید
×××
از بند خیالات
رهایم کن
میخواهم بخوابم
×××
همیشه باش،
میکُشدم
همیشه این را
به یاد داشته باش
×××
تمام درها را گشودم
به نام عشق
تو ایستاده بودی
×××
من
بنفشهام
این را به یاد داشته باش
فقط هر بهار
×××
توی دلم گم شدهای
چگونه
دورت بیندازم
دلم؟!
عنوان: ورای زنی که شاید دوستم داشته باش
شاعر: بنفشه حجازی
ناشر: سرزمین اهورایی
سال نشر: چاپ اول، 1391
صفحه: 87 ص.
موضوع: شعر فارسی- قرن 14
قیمت: 25000 ریال
لیندا عینک آفتابیاش را پایین میآورد و میگوید: جویس؟ خودتی؟
نیشم را تا بناگوش برایشان باز میکنم و دستم را به داخل جیبم میبرم تا دسته کلید را بیرون بیاورم. دیگر کلیدهای خودرو و کفشدوزک دکوری را که از لوازم مادر برداشته و به آن آویخته بودم از این جا کلیدی خارج کردهام. حتی کلیدها نیز دل و دماغ خود را از دست دادهاند؛ دیگر بازیگوشی نمیکنند و فقط وظیفهشان را انجام میدهند.
- موهات رو چهکار کردی؟ چقدر عوض شدی؟
جلوتر میروم تا با آنان دست بدهم: سلام لیندا، سلام جو.
اما لیندا چیز دیگری در نظر دارد. او مرا محکم در آغوش میگیرد. همچنان که مرا میفشارد، میگوید: اوه، خیلی برات متاسفم. طفلک من.
او در حالی که به موهایم نگاه میکند، میپرسد: توی بیمارستان این کاررو کردند؟
من با خنده میگویم: " ا ِه، نه، تو آرایشگاه. " باز هم زن قدرتمند درونم به کمکم میآید. در را باز میکنم و اول آنان را به داخل میفرستم.
در این لحظه به ده سال پیش، زمانی که من و کانر برای دیدن این خانه آمده بودیم، برمیگردم. اینجا در آن هنگام متعلق به پیرزنی بود که پس از بیست سال تنها زندگی کردن در آن، تخلیهاش کرده بود. آن زمان خانه بوی گند میداد، فرشهای نخنما بر روی زمین پهن بودند، کف خانه غژغژ میکرد، پنجرهها پوسیده بودند، کاغذ دیواری سه بار از مد افتادهبود. خلاصه یک جای منزجرکننده که خریدنش در واقع هدردادن پول بود، اما وقتی ما در جایی که اکنون لیندا و همسرش ایستادهاند، ایستادیم، عاشق این خانه شدیم.
آن زمان که کانر همان کانری بود که من عاشقش بودم و من نیز من ِ سابق بودم، امید به آینده و انگیزه مبارزه برای زندگی داشتیم. سپس کانر به فرد کنونی تبدیل شد و من نیز جویسی شدم که او دیگر دوستم نداشت. هرچه خانه زیباتر میشد، رابطه ما زشتتر. شب اولی که به خانه خود آمدیم بر روی یک قالیچه پیزوری خوابیدیم، با این حال خوشحال بودیم. اما رفتهرفته هر ایرادی در رابطهمان پیدا میشد آن را با خرید مبل نو، تعمیر درها و عوض کردن پنجرههای خراب، ترمیم میکردیم. چقدر خوب بود بهجای آنکه آن همه وقت و انرژی برای رونق بخشیدن به خانه صرف کنیم، کمی به ارتقای خود میپرداختیم. هیچکدام از ما به فکر گرفتن درزهای ایجاد شده در زندگی مشترکمان نبودیم. این درزها با وزش باد بزرگتر و بزرگتر میشدند، اما هیچکدام توجهی به آنها نداشتیم، تا اینکه یک روز صبح بیدار شدیم و دیدیم یخ زدهایم.
عنوان: برای تمام خاطرات سپاسگزارم
نویسنده: سیسیلیا آهرن
مترجم: ماندانا نوران
ناشر: شادان
سال نشر: چاپ اول، 1389
شمارگان: 2500 نسخه
صفحه: 418 صفحه
موضوع: داستانهای انگلیسی-- قرن 20 م.
قیمت: 72000 ریال
تا اولین دلمه را پیچیدم و گذاشتم توی دیگ، دو وَر ِ ذهنم کشمکش را شروع کردند.
" خیلی احمقی."
" چرا؟ کجای این که دو نفر علاقههای مشترک داشته باشند اشکال دارد؟"
" هیچ اشکالی ندارد، ولی ... "
" حالا چون یکی زنست و یکی مرد نباید با هم حرف بزنند؟"
" فقط حرف بزنند؟"
" البته که فقط حرف بزنند."
---
" تنها کسیست که حرفم را میفهمد."
----
" بس که تنهایی با خودم حرف زدم دیوانه شدم."
----
" بس که هر کاری را به خاطر دیگران کردم خسته شدم."
----
" این هم جوابم. بچهام فکر میکند غرغرو و ایرادگیرم. شوهرم حاضر نیست یک کلمه با هم حرف بزنیم. مادر و خواهرم فقط مسخرهام میکنند و نینا که مثلا با هم دوستیم فقط بلدست کار بکشد. مثل همین الان. مثل همین الان که باید برای آدمهایی که هیچ حوصلهشان را ندارم غذا درست کنم."
" حوصلهی هیچکدام را نداری؟"
----
" چرا داری دلمه درست میکنی؟"
-----
" برای کی داری درست میکنی؟"
----
" خیلی احمقی."
عنوان: چراغها را من خاموش میکنم
نویسنده: زویا پیرزاد
ناشر: مرکز
سال نشر: چاپ اول، 1380- چاپ چهل و سوم، 1391
صفحه: 296 ص.
شمارگان: 1800 نسخه
موضوع: داستانهای فارسی-- قرن 14
قیمت: 92000 ریال
سویی هیچ حدسی نزدهبود. چارلز که گفت: " ببین، باید یه چیزی رو بهت بگم. من و اودری عاشق هم شدهیم."، دچار یک شوک روحی هولناک و آزاردهنده شد. یک لحظه متوجه نشد اودری کیست. چارلز که فکر میکرد او درست نشنیده تکرار کرد: " من و اودری. من و اودری عاشق هم شدهیم." سویی در تمام لحظات باقیماندهی آن سال و تا چند سال بعد، هر بار که طنین این حرف، که در صبح یکشنبهای خاص خود - 10 سپتامبر 1968، ساعت یازده- گفته شده بود، در گوشش میپیچید، احساس دلبههم خوردگی میکرد. چارلز مخصوصا آن ساعت را انتخاب کردهبود تا در تمام طول روز فرصت کافی برای پرداختن به جزئیات را داشتهباشند. اما جز واقعیات، چیز دیگری نبود که بخواهند به آن بپردازند. به جزئیات این واقعیت هم، که او شخص دیگری را بیشتر از سویی دوستداشت، چندان نمیتوانستند بپردازند.
...
چارلز سالها قبل و اواخر همان روز یکشنبه به سویی گفته بود: " از این که این جوری رنجوندمت خیلی خیلی متاسفم." اما واژهها دیگر برای سویی معنایی نداشتند. به پنج سالی که در اشتباه سپری کردهبودو دو فرزندی که اشتباها به دنیا آمدهبودند فکر میکرد.
عنوان: جنون دو نفره
نویسنده: ویلیام ترور
مترجم: آذر عالیپور
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول، 1388
شمارگان: 1100 نسخه
صفحه: 200 ص.
موضوع: داستانهای کوتاه انگلیسی-- قرن 20 م.
قیمت: 40000 ریال
مندرجات: بچهها/ رابطهی بی نقص/ جنون دو نفره/ عشق قدیمی/ مردان ایرلند/ رجزخوانی/ تقلب در کاناستا
آقای بارک که میبیند آقای لین به دَرِ پارک خیرهشده است با انگشت به آن اشاره میکند:
" آنجا دنیای دیگریست. آدم بزرگترها نیستند، آنها میخندند و میدوند. کاش خندههاشان را روی اسبهای چوبی چرخ و فلک زنم میدیدید. چه خندههایی. فکرش را که بکنی میبینی چرخ و فلک فقط دایرهای گردان است، پس چرا برای بچهها اینقدر لذتبخش است ... خودم همیشه از دیدن بچهها و از دیدن زنم که چرخ و فلک را راه میانداخت، به هیجان میآمدم. حرفهی زنم خوشحالکردن بچهها بود و آن را خیلی خوب میدانست."
وقتی آقای بارک حرف میزند آقای لین به او نگاه میکند و با دقت گوش میدهد، انگار همه را میفهمد و نمیخواهد مفهوم واژهها را نشنیده بگذارد. چیزی که پیرمرد حس میکند آهنگ صدای آقای بارک است که لبریز از غم، افسردگی ژرف و نوعی دلشکستگی است فراتر از واژگان و زبان است. چیزی در او جاری است که مانند شیرهی گیاه دیده نمیشود اما درون درخت جریان دارد.
عنوان: نوهی آقای لین
نویسنده: فیلیپ کلودل
مترجم: سوسن ضیاء
ناشر: قطره
سال نشر: چاپ اول، 1391
شمارگان: 550 نسخه
صفحه: 140 ص.
موضوع: داستانهای فرانسه-- قرن 20 م.
قیمت: 45000 ریال
× با تشکر از کتاب کِلک بابت معرفی این کتاب خوب!
قدم اول: ما اعتراف کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز هستیم، که زندگی ما غیرقابل اداره شده است.
قدم دوم: ما به این باور رسیدیم که نیرویی برتر میتواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
قدم سوم: ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند، بدانگونه که او را درک میکردیم، بسپاریم.
قدم چهارم: یک ترازنامهی اخلاقی بیباکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کنیم.
قدم پنجم: چگونگی دقیق خطاهایمان را به خود، شخصی دیگر و خداوند، اقرار کنیم.
قدم ششم: ما آمادگی پیدا کردیم که خداوند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.
قدم هفتم: ما فروتنانه از او خواستیم که کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.
قدم هشتم: ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم، تهیه میکنیم و خواستار جبران خسارت، از تمام آنها میشویم.
قدم نهم: ما بهطور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت میکنیم، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند.
قدم دهم: ما به تهیه ترازنامهی شخصی خود ادامه میدهیم و هرگاه در اشتباه بودیم، سریعا به آن اقرار میکنیم.
قدم یازدهم: ما از راه دعا و ژرفاندیشی خواهان ارتقای رابطهی آگاهانهی خود با خداوند میشویم، بدانگونه که او را درک میکنیم، و فقط جویای آگاهی از ارادهی او برای خود و قدرت اجرایش میشویم.
قدم دوازدهم: ما با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها، میکوشیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا درآوریم.
عنوان: اصول کاربردی 12 قدم
نویسنده: جی. استیسی
مترجم: شیدا مستقل
ناشر: لیوسا
سال نشر: چاپ اول، 1391
شمارگان: 2200 نسخه
صفحه: 155 ص.
موضوع: اعتیاد - درمان
قیمت: 30000 ریال
روز اولی که مشغول کار شدم به دوستی گفتم نکند کتاب اشتباهی بدهم دست مردم؟ خندید که کتاب اشتباهی دیگر چه جور کتابی است؟ مگر توی داروخانه کار میکنی؟
بعدها چندبار جوری شد که احساس کردم توی داروخانه کار میکنم. مثل آن روزی که آن زن ریزنقش با سبد میوه و سبزیهایش آمد توی کتابفروشی. حوالی بهار بود و همه چیز عطر دیوانهکنندهای داشت. زن آمد بالا و سبد حصیریاش را گذاشت پای صندلیام. بوی سیر و نعنایش گیجمان میکرد. چادر پرپری خاکستری با گلهای ریز آبی سرش بود. حال آدمی را داشت که دکترها جوابش کردهاند. گفت دو تا پسر دارد، بیست و چندساله. گفت حاضر نیستند ازدواج کنند. کتابی میخواست که پسرها را راضی کند بروند زن بگیرند. گفتم ای خانم، بگذارید زندگیشان را بکنند. گفت بالاخره که باید عروسی کنند.
دو تا کتاب معرفی کردم. پول کتابها روی هم میشد دههزار و چهارصد تومان. کیف کوچک گردش را روی میز سروته کرد. برای دو تا کتاب پول نداشت. یکی از کتابها را گرفت، خم شد و گذاشتش کنار دسته سبزیها. با نگرانی پرسید اثر دارد؟ همکارم، خانم " واو" به شوخی گفت تا نیمه نخوانده شما را میفرستند خواستگاری. حواسمان بود لبخند بزنیم تا بداند داریم شوخی میکنیم. ترسیدیم باورش شود.
( خاطرات یک کتابفروش: پونه بریرانی)
عنوان: بگو آ آ آ: روایت یک شغل
نویسنده: گروه نویسندگان ( مجله داستان همشهری)
ناشر: همشهری
سال نشر: 1391
موضوع: مشاغل- ایران- خاطرات/ خاطرات- قرن 14- مجموعه ها
قیمت: 45000 ریال
صفحه: 202 ص.
شمارگان: 5000 نسخه
دنیای بدون زن میتواند شبیه چیزی مانند این باشد:
مردان صورتشان را نه میشویند و نه اصلاح میکنند.
مردان کار نمیکنند.
کشوی کمد ما فقط حاوی چیزهای سادهای مثل تیشرت، عرقگیر، جوراب و شاید هم یک کفش کتانی برای مواقعی باشد که مجبوریم از منزل خارج شویم. هیچ نیازی به داشتن هیچ ظرفی نیست و غذایمان را در بشقاب یکبارمصرف کاغذی میخوریم یا اصلا فقط با یک جعبه پیتزا و یک لیوان نوشابه همه چیز حل می شود.
اسباب و لوازم منزل تا حد امکان کم است. فقط یک ماشین لباسشویی، یک یخچال و یک تلویزیون واقعا بزرگ؛ دستگاه کنترل از راه دور آن فراموش نشود.
ما فقط به دو کانال تلویزیون نیاز داریم، کانال ورزش و کانال خبر.
تمام اینها برای این گفته شد که بدانید مردان چقدر موجودات سادهای هستند. آنها دوست دارند هر کاری را به راحتی و سادگی انجام دهند ...
عنوان: مانند زن رفتار کن، مانند مرد فکر کن
نویسنده: استیو هاروی
مترجم: گیسو ناصری
ناشر: درسا
سال نشر: سوم، 1390
شمارگان: 1100 نسخه
صفحه: 200 ص.
موضوع: مردان- روانشناسی- روابط زن و مرد
قیمت: 45000 ریال
اردوان هیچوقت ازدواج نکرد، هیچوقت عاشق نشد و حرفی از عشق و عاشقی نزد. عشقش نقاشی بود. از او خوشم میآمد بخاطر این که هر جور دلش میخواست زندگی میکرد. در جلد واقعی خودش کاملا خوشبخت بود. در حالی که من و دیگر آشنایان و همسن و سالهایم در قالب قراردادی زندگی فرو رفته بودیم. هنر نقشی جدی در زندگیمان بازی نمیکرد. بیشترمان استعداد هنری خاصی نداشتیم بعضیهایمان هم اگر استعدادی داشتیم از آن خبر نداشتیم. ما مهندسهای دانشکدههای مهندسی و دکترهای از دانشگاه درآمده، یا عاشق میشدیم یا سعی میکردیم عاشق بشویم. کار میکردیم و پولی در میآوردیم که نمیدانستیم چهطور خرجش کنیم، تا این که ازدواج میکردیم و در قالب قراردادی زندگی فرو میرفتیم.
اما اردوان از خمیره دیگری بود. به او میگفتم: " تو که اینقدر نقاشی دوست داری چرا آمدی مهندس شدی؟"
میگفت: " مگر یادت رفته؟ ما یا باید مهندس میشدیم یا دکتر خب منم مهندس شدم."
عنوان: روزی که هزار بار عاشق شدم
نویسنده: روح انگیز شریفیان
ناشر: مروارید
سال نشر: چاپ اول، 1384- پنجم 1390
صفحه: 138 ص.
شمارگان: 1650 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی-- قرن 14
قیمت: 32000 ریال
جدا از هم زندگی میکردیم، اما هنوز حکم طلاقمان نیامده بود. آپارتمان یک خوابهی کوچکی را در محلهی جرمنتان منهتن اجاره کرده بودم و سهمم را از اسبابها برده بودم آن جا.
همان شب تلفنی ماجرا را به تام گفتم.
- دلیلی ندارد بفهمد دارم طلاق میگیرم.
- میخواهی چهکار کنم؟
- نمیشود چند روزی نقش زن و شوهرهای خیلی خوشبخت را بازی کنیم؟
- زیر یک سقف؟
- اگر برای تو اوکی باشد.
- و روی یک تخت؟
- تام، فقط برای چند روز است!
- دقیقا چند روز؟
- نمیدانم، شاید هم شد یک هفته یا بیشتر تا ایمیگریشن چهقدر بهش ویزا بدهد.
- اوکی. دربارهاش فکر میکنم.
...
- فکر میکنم بازیچه شدهایم و تو خیلی خوب میدانی که من دوست ندارم بازی بخورم، آن هم در یک بازی بیبرنده.
- معلوم است داری چی میگویی؟ کدام بازنده؟ حرفت را واضح بگو.
- پدرت میداند تو و من با هم نیستیم، دقیقا. شاید هنوز امیدهایی دارد. برای همین با ما بازی میکند. هم خودش نقش بازی میکند و هم ما را مجبور کرده نقش بازی کنیم.
- یعنی آمده دوباره جفت و جورمان کند؟
- از کجا که نه؟
- از کجا که آره؟
عنوان: کافهی پری دریایی
نویسنده: میترا الیاتی
ناشر: چشمه
سال نشر: چاپ اول، 1387- چاپ سوم، 1388
صفحه: 84 ص.
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت نسخه سال 1388: 20000 ریال
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی- قرن 14
مندرجات: رفاقت/ نرد/ بابابر/ آسمان خیس/ زیرباران/ نامه به یک دوست قدیمی/ خاطره سهشنبهی برفی/ کافهی پری دریایی
" پس چمدونات کجاست؟"
" چرا میخوای من چمدون داشته باشم؟"
" برای این که از سفر میآی؟"
" من که دیگه اینجا زندگی نمیکنم."
" ببخشید؟"
" مدتهاست که من دیگه اینجا زندگی نمیکنم. یادت رفته؟"
چرا مرد اینقدر سنگدلانه با او حرف زد؟ درست بود. بیتردید زن متوجه شده بود آنها اغلب یکدیگر را نمیبینند، اما این موضوع با اینکه دیگر با هم زندگی نمیکردند، فاصله زیادی داشت. چه چیز ...
" مگه من چهکار کردم؟ مگه چه بدی بهت کردم؟ چرا دیگه دوستتام نداری؟"
" چرند نگو. تو هیچ کار بدی نکردی. من تورو خیلی دوست دارم."
" واقعا؟"
" واقعا."
" مثل گذشته ...؟"
" حتا بیشتر از گذشته."
عنوان: پرنسس پابرهنه
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: سعیده بوغیری
ناشر: افراز
صفحه: 152 ص.
سال نشر: چاپ سوم، 1391
شمارگان: 2200 نسخه
موضوع: داستانهای فرانسه- قرن 20 م.
قیمت: 66000 ریال
مندرجات: وندا وینی پج/ یک روز زیبای بارانی/ غریبه/ تقلبی/ پرنسس پابرهنه/ زیباترین کتاب دنیا/ همه چیز برای خوش بخت بودن
نگرانی اغلب ناشی از اندیشه های کلامی است، ناشی از حرف هایی است که با خود می زنید. همه در ذهنشان با خود صحبت می کنند، اما از این موضوع اطلاعی ندارند. وقتی اندیشیدن ناخودآگاه و خود به خودی باشد، افکارتان می توانند روی احساس شما تاثیر بگذارند. حرفی که به خودتان می زنید می تواند شما را شاد کند، می تواند به شما احساسی از غرور، افسردگی، تشویش و یا احساسات دیگر را بدهد. وقتی متوجه شدید که به خودتان چه می گویید می توانید کاری کنید که از اضطراب فاصله بگیرید. وقتی نگران می شوید احتمالا درباره آینده از خود سوال می کنید. می پرسید اگر این کار را بکنم چه اتفاقی می افتد؟ مثلا شاید فکر کنید که نمی توانید اوضاع را کنترل کنید.
آگاهی: متوجه اندیشه های خود باشید.
- طی چند روز آینده به گفتگوهای درونی خود فکر کنید. به انواع اندیشه هایی توجه کنید که به ذهن شما خطور می کنند. این اندیشه ها در چه شرایطی به ذهن شما می رسند؟
- وقتی مشوش هستید چه افکاری در ذهن شما جاری می شوند؟ گر چه ممکن است پیشاپیش از نگرانی خود آگاه باشید، اما باز هم به دقت به این افکار بپردازید. دریابید که وقتی نگران هستید، کیفیت نگرانی تان چگونه است؟
- این افکار روی احساسات، حس های جسمانی و رفتار شما چه تاثیری بر جا می گذارند؟
افکار خود را در شرایط ناراحتی با افکار خود در شرایط و موقعیت های دیگر مقایسه کنید.
عنوان: زنان نگران
نویسنده: هالی هزلت استیونز
مترجم: مهدی قراچه داغی
ناشر: نشر پیکان
سال نشر: چاپ اول، 1390
صفحه: 170 ص.
شمارگان: 2000 نسخه
موضوع: زنان- روان شناسی/ نگرانی
قیمت: 37000 ریال
اول میخواستم یک گُل به تو هدیه بدهم.
اما حس کردم هدیه چندان خوبی نیست. شاید کتاب بهتر باشد؟
اما کدام کتاب؟
بعضیهایشان خیلی سرگرمکننده بودند،
اما بی محتوا.
بعضی دیگر پُر و سنگین.
...
باید میگشتم یک هدیه تک پیدا میکردم
...
خسته شدم
همه جا رفتم، همه جا را گشتم
...
آخ قلبم!
...
من تمام سعیام را کردم، همه جا رفتم.
به بلندترین نقطه توی آسمون، به اعماق دریاها
...
اما اصلا به نزدیکـرین ها فکر نکرده بودم!
و حالا توی عمیقترین لحظههای ناامیدی
به این نتیجه رسیدم که:
من قلبمرا به تو هدیهمیدهم!
عنوان: اول میخواستم یک گُل به تو هدیه بدهم
نویسنده: ینس دوبِر
مترجم: طوبیسادات جزایری
ناشر: بِدون
سال نشر: چاپ اول، 1391- چاپ دوم، 1392
صفحه: 44 صفحه
شمارگان: 2500 نسخه
موضوع: هدیهشناسی
قیمت: 35000 ریال
" بگو ببینم خودت به خونآشاما اعتقاد داری؟"
- آره دارم.
- چرا؟
- چرا؟ خُب دارم دیگه.
- یعنی میتونی وجودشونو ثابت کنی؟
- هیچ ارتباطی بین اعتقاد و دلیل و مدرک وجود نداره.
گفتم: " شاید حق با تو باشه"
رانندهی تاکسی گفت: " ولی من میتونم ثابت کنم."
- جدی میگی؟
- جدی میگم.
- چه جوری؟
- هوم ... چون من خودم یه خونآشامم.
- تو واقعا خونآشامی؟
- آره هستم. این چیزی نیست که بخوام براش دروغ بگم. نه؟
- اشکال نداره یه سوال دیگه بکنم؟
- راحت باش.
- چرا با تاکسی کار میکنی؟
- خُب دلم نمیخواد از اون خونآشامای کلیشهای باشم که یه شنل میپوشن و کالسکه میرونن. یا از اونایی که تو قلعه زندگی میکنن. زندگی خونآشامی اون جوری احمقانس. من مثل توام. ما با هم خیلی فرق نداریم.
- ولی ما مثل هم نیستیم. نه؟
- خُب مشکل چیه، تو به من اعتقاد نداری؟
با عجله گفتم: " البته که به شما اعتقاد دارم. اگه به کوه اعتقاد داری پس وجود داره."
- پس خوبه.
- یعنی چه جوریه؟ بعضی وقتا خون میخوری؟
- خُب آره، من یه خونآشامم دیگه.
- بگو ببینم خون خوشمزهتر از نوشیدنیای دیگهست؟
- آره ولی خون تو خوشمزه نیست چون تو زیاد سیگار میکشی.
...
عنوان: درخت بیدکور و دختر خفته
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: مونا حسینی
ناشر: قطره
سال نشر: چاپ اول، 1391
صفحه: 89 ص.
شمارگان: 400 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه ژاپنی- قرن 20م.
قیمت: 40000 ریال
مندرجات: رانندهی تاکسی خونآشام/ شهر ِ او/ جشنوارهی شیر دریایی/ درخت بیدکور و دختر خفته/ دختری از ایپانما، 1963/1982/ دومین حمله به نانوایی/ آینه
ای کاش مادرم آنقدر امیدوار نبود. اما این حرف یعنی طلب ناممکن. مادرم در طول زندگیاش از انجام هر کاری عاجز بود جز امید، امید در مواقع اضطراری و در صورت لزوم علیه همه احتمالات. نمیخواهم بگویم که او آدم شادی بود. درست برعکس، او تقریبا همیشه با افسردگی در نبرد تن به تن بود. میتوانستی این نبرد را بلافاصله پس از آنکه از خواب بیدار میشد با وضوح ببینی. وقتی میکوشید تا افسردگی را از خود دور کند. حرف میزد، دربارهی همه چیز، و با سرعتی باورنکردنی، انگار میخواست با رگباری از کلمات روحیهی خود را درهم کوبد. و با وجود این، گرچه پرتناقض مینماید، حتی شیوههایی که ناامیدیاش را به واسطهی آنها تحلیل میکرد زیرمجموعهای از امید به نظر میرسید. من فقط زمانی که نخستین صفحهی دفتر خاطراتش را دیدم کاملا آن را درک کردم، این بخش از دفتر خاطراتش را درست پس از عمل جراحی سرطان سینه نوشته بود، " ناامیدی تو را میرهاند." در ابتدا تصور کردم به تلخی مزاح میکند اما دوباره که خواندم فهمیدم کاملا جدی است. مینوشت: " نمیتوانم بنویسم چون به خودم اجازه نمیدهم یاسی که احساسش میکنم طنین بیندازد. اراده همواره حاکم است. دوری جستن از نومیدی جلو نیروهایم سد می بندد."
عنوان: سوزان سانتاگ در جدال با مرگ
نویسنده: دیوید ریف
مترجم: فرزانه قوجلو
ناشر: نگاه
سال نشر: چاپ اول، 1391
شمارگان: 1000 نسخه
صفحه: 149 ص.
موضوع: سانتاگ، سوزان، 1933-2004م./ نویسندگان آمریکایی- قرن 20 م.- سرگذشتنامه/ سرطان- بیماران- سرگذشتنامه
قیمت: 65000 ریال
یک روز صبح آقای خوش نیت از خواب بیدار شد و دید چهره ندارد. همینکه جلو آینه ایستاد، نزدیک بود شاخ درآورد، فکر کرد:
" کاش شاخ درمیآوردم، تا این که به این روز میافتادم."
صورتش صاف بود مثل کف دست. خبری از دماغ و دهان و چشم نبود؛ اما میتوانست ببیند. چشمهایش را پوست نازکی شبیه پردهی توری شیریرنگی پوشانده بود.
شاید تقصیر خودش بود. چند روز پیش بود. حالا روز دقیقش را به یاد نمیآورد. نگاه کرده بود به چند تار موی سفید روی چانهاش و رو به آینه تف کرده بود.
" کثافت، دیگه ازت خسته شدم."
حتما آینه بازی درآورده که او را به این روز انداخته بود. آینهها موجودات مرموز و خودخواهیاند.
عنوان: تغییر مسیر بادها قدغن است
نویسنده: احمد درخشان
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول، 1388- چاپ دوم، 1390
صفحه: 128 ص.
شمارگان: 1100 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی- قرن 14
قیمت: 33000 ریال
مندرجات: صاحبخانه/ روز بد آقای رئیس جمهور/ تغییر مسیر باد قدغن است/ خطوط بیرنگ عابر پیاده/ دلهره/ ایرانیها مردمانی مهماننوازند/ گمشده/ تفاهم/ ردپای یک عکس العمل طبیعی/ انگار قرار است اتفاقی بیفتد/ همین نزدیکیها یادم میآید/ خمیازههای کشدار فراموشی